۴۰

دخترک هفت ساله‌ 

دستش را روی 

صورتش گذاشته

و هم‌پای مادرش،

های‌های گریه می‌کند.

دختر تو از کربلا چه می‌دانی؟

۳۹

آقا! امروز هم به علمت نیاز دارم.

انگار سرنوشت این است.

هر که خواهد راه یابد،

باید به علمت چنگ زند.

حتی اگر در پی خویش باشد هم.

۳۸

کف دستم نوشتم

اگر به موفقیتی رسیدی،

متواضع باش…

و الّا یک شب‌ه همه چیز بر باد می‌رود.

۳۷

خدایا!

یا پاکم کن،

یا خاکم کن…

۳۶

چشمه‌ای که آب داشته باشد،

خودش راه دریا را پیدا می‌کند.

نیازی به بیل و کلنگ دیگران نیست.

1 ... 6 7 8 ...9 ... 11 ...13 ...14 15 16 ... 18